مینکس پیر حتی به این واقعیت که پسر کوچکش است نگاه نکرد و باعث شد او را در هر موقعیت شناخته شده ای به لعنت بفرستد. از فریادهای پرشور او میتوان فهمید که او از اندام جوان پسر جوان و دوست دمدمی مزاج او خوشش میآمد. به نظر می رسد که اگر می توانست، نه تنها خروس را با خوشحالی بلعیده بود، بلکه کل پسر را نیز می بلعید. مادر با لذت های جنسی بیگانه نبود و چیزهای زیادی به اغواگر جوان آموخت.
این مربی شغل خوبی پیدا کرد، او حتی بدون درآوردن لباس مشتری خود را گرم می کند! او تقریباً در انتها به داخل زیرشلوار او پرید، با چنان عجله ای که به او یک دمپایی بزند. بهترین شغل در جهان!